بعد از پایان تحصیلات متوسطه در این شهر در سال 1328 به تهران رفت و سال 1331درجه لیسانس در علوم طبیعی را در دانشکده علوم و دانشسرای عالی دانشگاه اخذ کرد. او از سال 1341تا 45 در دانشگاه آزاد برلن در رشته علوم سیاسی به تحصیل پرداخت و سال 1350 موفق شد دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه هانوور آلمان اخذ کند. پایاننامه دکترای پروفسور رواسانی به زبان آلمانی با نام «جنیش سوسیالستی در ایران از قرن 19تا1922- جمهوری شورایی گیلان» منتشر شد.
او از سال 1358 تا 1378با سمت استاد کرسی اقتصاد اجتماعی کشورهای در حال توسعه در دانشگاه الدنبورگ آلمان به تحقیق و تدریس اشتغال داشت. او بیش از 150مقاله در باره مسائل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران نوشت. دکتر رواسانی در حال حاضر مدیر مسئول و رئیس هیات مدیره خانه میرزا کوچکخان جنگلی است.
او از آگاهان مسلم نهضت جنگل است، نوشتهها و تحقیقهای او نشاندهنده عشق و علاقه وافرش به نهضت و شخص میرزاست. پروفسور رواسانی زمانی که از میرزا صحبت میکند، میتوان عشق و علاقه را از واژهواژههای حرفهایش نوع ادای واژهها مشاهده کرد. با او در باره نهضت، ویژگیها و تداوم نهضت گفتگویی انجام دادیم که در ادامه از نظر شما میگذرد.
- همانگونه که مستحضرید هر نهضت و جنبشی بعد از تشکیل خود موجب ایجاد تحولاتی میشود که این تحولات در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ظهور و بروز دارد. نهضت جنگل با تمام فرازونشیبهایش در مقطعی تأثیر زیادی در منطقه و حتی در تاریخ سیاسی -اجتماعی ایران گذاشت. هر نهضتی طبیعتاً بعد از افول خودش یک سری علایقی ایجاد میکند و حتی در روابط اجتماعی و اقتصادی مردم تأثیر میگذارد، نهضت جنگل از لحاظ اقتصادی چه اثری در جامعه گیلان گذاشت؟
نهضتهایی که در کشورهای مختلف رخ میدهند همیشه سوابقی دارند و بر جریانهای اجتماعی یک مقدار آثار فوری میگذارند و گاهی هم آثار طویلالمدت. نهضت جنگل از نظر زمان، زمان محدودی در اختیار داشت که بیشتر در جنگ و منازعه صرف شد و همکاری دولت انگلستان با دولت شوروی و دولت مرکزی در ایران باعث شد که دوام چندانی نداشته باشد.
برنامههای اقتصادی نهضت دو جنبه داشت: یکی جنبه فوری بود، یعنی مناطقی که تحت نفوذ نهضت جنگل قرار میگرفت اولین کاری که میکردند از تجاوز اشراف و زمینداران بزرگ –تجاوز فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی خوانین- کاملاً جلوگیری میکردند، چون همانگونه که در آن زمان مرسوم بود، در دهات گیلان علاوه بر سهمی که ارباب میگرفت، ایادی اربابها میآمدند در روستاها از خانوادهها به اشکال مختلف اخاذی میکردند، نهضت جنگل کاملا جلوی آنها را میگرفت، فقط آن مقدار محصولی که میشد طبق قوانین اسلامی به مالکان بدهند، به آنها میدادند و بقیه را به خود دهقانان میدادند.
در همه مناطقی که نهضت جنگل توسعه داشت، دهقانان- افرادی که روی زمین کار میکردند- از کارهای نیروهای نهضت رضایت داشتند. افراد نهضت حتی سعی میکردند خردهمالکانی که زندگیشان به محصولاتشان وابسته بود، آزار نبینند. آنهایی که ناراضی بودند جزو زمینداران بزرگ و اشراف محسوب میشدند که اغلب در تهران اقامت داشتند که علاوه بر سهمیهای که میگرفتند، عادت کرده بودند که به حقوق مردم تجاوز کنندبه همین جهت در مناطق تحت نفوذ جنگل، کوشش میشد که عدالت تا حداکثر ممکن رعایت شود.
- با این توصیف، پس نهضت جنگل براساس یک برنامه از پیش تعیین و تدوین شده حرکت میکرد، یک جریان آنی خودجوش، احساسی ویا محلی نبود که بخواهد حق دهقانان را از مالکین بگیرد، یعنی اینها جزو برنامههایشان بود؟
بله. این در حقیقت حرکتی بود که در محل انجام میگرفت و همه از آنها راضی بودند، بخصوص دستگاه رهبری نهضت جلوی هر نوع فساد را میگرفت. نه اینکه بخواهند از قدرتی که در اختیار داشتند بهرهبرداری یا سوءاستفاده کنند. وقتی که میرزا شهید شد در جیبش فقط یک سکه نقره، یک جلد قرآن کوچک و یک مهر وجود داشت. یعنی از تمام مال دنیا حتی یک متر زمین یا یک ریال باقی نگذاشت. این کار و رفتار میرزا نشان میداد که رهبری نهضت تا چه حد به پاکی و صداقت اصرار داشت.
- یعنی نهضت یک نهضت اجتماعی بود، یا نهضتی سیاسی؟
- نهضت اجتماعی بود. اصولا نهضتهای سیاسی زیربنایشان نهضتی اجتماعی است تا بتوانند بیان سیاسی داشته باشند. بنابراین علت اینکه نهضت جنگل در گیلان توسعه پیدا کرد نارضایتی دهقانان گیلان و زحمتکشان شهری از سیستم سیاسی موجود بود.
بعد این نارضایتی به شکل سیاسی بیان میشد، به شکل مبارزه با نیروهای دولتی، مبارزه با نیروهای روس و حتی قوای انگلستان. ولی حقیقت این بود که نهضت جنگل میخواست عدالت را برقرار کند. برای آنکه با تفکر میرزا و شیوه کارکرد آنها از نزدیک آشنا شویم بهتر است بخشهایی از مرامنامه نهضت که اهدافش را بیان میکند مرور کنیم.
الف -آسایش عمومی و نجات طبقات زحمتکش (زارع، کاسب، کارگر) ممکن نیست مگر به تحصیل آزادی حقیقی و تساوی افراد انسانی بدون فرق نژاد و مذهب در اصول زندگانی و حاکمیت اکثریت به واسطه منتخبین ملت.
حال اگر بخش سیاسی را کنار بگذاریم که در آن به الغای کلیه شئون و امتیازات اشاره شده است، در بخش اقتصادی میگوید الف: منابع ثروت از قبیل خالصجات، رودخانهها، مراتع، جنگلها، دریاها، معادن، طرق و شوارع و کارخانجات جزوعلاقه عمومی است.
ب- مالکیت اراضی با ملاحظه تأمین معیشت عمومی تا حدی تصدیق میشود که حاصل آن عاید تولیدکننده شود. (یعنی دهقانان) ج: ممنوع بودن انحصار و احتکار ارزاق و سرمایه و ماده دیگر: تبدیل مالیاتهای غیرمستقیم به مستقیم تدریجاً. اینجاست که میتوان گفت نهضت جنگل فراتر از یک جریان چریکی در یک نقطه خاص از کشور ایران بود. این نشان میدهد که نهضت میخواست در درازمدت چه جامعهای درست کند.
- در حقیقت مرامنامه نهضت جنگل بیش از همه به یک مانیفست اجتماعی شبیه است تا مانیفست سیاسی و یا حزبی.
بله، دقیقاً. به همین دلیل این مرامنامه در بخش سیاسیاش به آزادیهای فردی و مدنی میپردازد. بخش اقتصادی آن نشان میدهد که نهضت خواستار یک مملکت و آیندهای است که در آن حاکمیت جامعه بر اموال عمومی باشد. مثل رودخانه ها و کوهها و غیره... همه اینها باید در اختیار ملت قرار بگیرد. این اصول نشان میدهد که نهضت جنگل واقعا مترقی بوده است. تا زمانی که نهضت بر سر کار بود و نفوذ داشت سعی میکرد این ایدهآل را پیاده کند.
- با این وجود بنای نهضت بر این نبود که فقط در گیلان شکل بگیرد، یعنی یک نگاه فرااستانی و کلا ملی داشت؟
بله، اصلا این نگاه و نظر در کار نبود. در تمام سخنرانیهای میرزا شما حتی یک بار هم کلمه گیلان را پیدا نمیکنید؛ همهاش ایران است. حتی یک بار به اشاره هم از گیلان حرف نمیزند. از اول میگفت من آزادی ایران و نجات ایران را میخواهم.
قبل از آنکه رضاشاه به قدرت برسد، انگلیسیها با میرزا تماس میگیرند و به او پیشنهاد میکنند که تو با ما کنار بیا، با ما دوستی داشته باش، ما حرفی نداریم که بیایی تهران را تصرف کنی.
اسنادش الآن موجود است. اما میرزا میگفت که من زیربار انگلیسیها نمیروم. بعد از آنکه انقلاب اکتبر انجام میگیرد، دولت شوروی به میرزا پیشنهاد میکند که ما 60هزار مسلح در اختیار شما قرار میدهیم که تهران را بگیری. اما پاسخ میرزا جالب است: او به روسها میگوید بعداً شما را چه جوری بیرون کنم؟
من طرفدار ایران و استقلال ایران هستم؛ بیگانه برای من بیگانه است؛ چه انگلیس باشد، چه روس. به همین دلیل مورد بغض روسها و انگلیسیها قرار میگیرد. حتی انگلیسیها به او پیشنهاد کردند که ما مخارج تو را میدهیم برو به عتبات عالیات، یا به هندوستان. میرزا به آنها گفت من رفقایم را تنها نمیگذارم.
- زمانی که شوروی از میرزا میخواهد که او با روسها همکاری کند، براساس برخی از نوشتهها تیم شائبه بهوجود آمد که میرزا نگاه و نگره کمونیستی و یا به آنها سمپاتی داشت، آیا چنین چیزی درست بود، با توجه به مطالعات و تحقیقاتی که شما در باره نهضت و شخص میرزا انجام دادید؟
نخیر.کسانی که این تصور را داشتند و این موارد را به کار میبردند، حتی خودشان نمیدانستند که چه چیزی میگویند. کمونیسم در ادبیات سیاسی اروپایی معنای خاص خودش را دارد.
- گویا منظور از این طرفداری، بیشتر به مفهوم سیاسی بوده تا به دیدگاهی عقیدتی.
چه مفهوم سیاسی؟ او میگفت که من آزادی و حاکمیت مردم را میخواهم. حتی وقتی که از او پرسیدند چه حکومتی را میخواهد، گفته بود وقتی ما رفتیم تهران را گرفتیم، آن زمان نمایندگان ملت تعیین خواهند کرد. میرزا گفته بود که نظرم جمهوری است، اما اینکه نوع حکومت چه باشد، نمایندگان ملت تصمیم میگیرند.
- یعنی میرزا نوع حکومتی را که مثلاً دینی باشد بیان نکرده بود؟
نه، به هیچ وجه. او میگفت نمایندگان ملت باید بیایند رأی بدهند. من میگویم جمهوری، حالا نوع جمهوری چه باشد، این را نمایندگان تعیین میکنند. بههمین جهت اتهاماتی که به میرزا زده میشود یا مغرضانه است یا از روی بیاطلاعی.
در همه گفتارهایش که مستند است، مرتب تکرار میکند که من خواستار استقلال و آزادی ایران هستم. خواستار حاکمیت مردم ایران هستم، حالا فرم حکومت چه باشد جزو تکلیف نمایندگان مردم است.
- با این وصف میرزا کوچک، دیگر میرزای گیلان نبود بلکه میرزای ایران بود، درست است؟
بله، کاملا درست است، او میرزای ایران بود. عرض کردم که در نطقهایش یک بار هم کلمه گیلان نیست. تا آخر نهضت او همهاش از ایران صحبت میکرد؛ ایرانی که آزاد باشد و مردمش آزاد باشند. او به انتخابات اعتقاد داشت و اینکه مردم خودشان رأی بدهند و نمایندگانشان را انتخاب کنند. او میگفت حاکمیت مردم هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی مهم است؛ اما اینکه میرزا روابطی با کمونیستها داشت اتهاماتی بیش نیست که یا مغرضانه است یا ناآگانه.
- به شکل خوشببیانه آیا میتوان گفت که میرزا میخواست یک نوع تاکتیک و استراتژی جدیدی انتخاب کند تا بتواند از این طریق دولت مرکزی را تحت فشار قرار دهد؟
بله میتوانست استراتژیاش باشد. وقتی که به میرزا اطلاع میدهند که قوای شوروی میخواهد به طرف ایران بیاید، اظهار نارضایتی میکند. میگوید که من نمایندگانی پیش آنها میفرستم که به شورویها بگویند وارد خاک ایران نشوند، چون ورود آنها به خاک ایران به نفع انگلیسیها تمام میشود.
ولی وقتی که نمایندگان میرزا حرکت میکنند دیگر وقت گذشته بود، یعنی نیروهای شوروی در انزلی پیاده شده بودند. او در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود، اما جالب اینجاست که وقتی شورویها در انزلی پیاده شدند، میرزا مجبور میشود که برود با آنها مذاکره کند، در این مذاکره یک توافقنامه 8مادهای را امضا میکنند.
در این توافقنامه که متنش موجود است، در یکی از مفاد به روسها میگوید که حق دخالت در امور ایران را ندارید، اگر لازم باشد از شما اسلحه میخریم، نه اینکه شما به ما اسلحه هدیه کنید. به همین دلیل هنوز دو هفتهای از این وقایع نگذشته بود که حزب کمونیستی که روسها در انزلی درست کرده بودند، شروع به دخالت میکند. میرزا به لنین و دیگر سران وقت شوروی نامه مینویسد. نامههای میرزا به لنین وحزب کمونیست معروف است.
مینویسد که شما دارید آبروی سوسیالیسم را میبرید، شما ادعا میکنید که ما آزادیخواهیم، پس چرا در امور ایران دخالت میکنید، به همین جهت حزب کمونیست علیه میرزا کودتا میکند. حتی قصد کشتن میرزا را داشتند، اما میرزا برای آنکه برخورد نشود به جنگل میرود.
میرزا استقلالش را حفظ میکرد، یعنی معتقد به یک ایرانیت و اسلامیت به معنای واقعیاش بود. ایرانیت و اسلامیت میرزا عدالتخواهانه بود. میگفت که این دو اصل جلوی نفوذ خارجی – چه روس و چه انگلیس- را میگیرد. اگر میرزا اینها را نمیگفت مظلومانه کشته نمیشد.
- البته عوامل دیگری مثل دو دستگی یا انشعاب در کادر رهبری نهضت، بیشتر میرزا را تنها گذاشت.
بله. دودستگی بود، اما دولت مرکزی علیه او توطئه میکرد. وثوقالدوله و دیگران علیهاش توطئه میکردند. بعضی از اطرافیانش به او خیانت کردند و بعد تمام انبار سلاحهای جنیش را به ایادی دولت مرکزی نشان دادند و بعد از وثوقالدوله اماننامه گرفتند؛ اما میرزا با این وجود تسلیم نشد. خود رضاشاه و انگلیسیها به او پیغام دادند که با آنها کنار بیاید، اما میرزا قبول نمیکرد و از ایدههایش نمیگذشت.
- یکی از چیزهایی که در باره میرزا گفته میشود اینکه او برای آنکه توسط نیروهای دولتی دستگیر نشود، به کوهها پناه میبرد و در بین راه یخ میزند، این موضوع به نظر شما صحت دارد؟
نخیر. گزارشی خواندم به قلم فرمانده نیرویی که رضاخان به گیلان فرستاده است. در آن گزارش به طور مفصل شرح ماجرا را میگوید و اینکه میرزا به اتفاق گائوک آلمانی تنها مانده و اسلحه ندارند، لباسهای ژنده دارند و در میان برفها به طرف خلخال حرکت میکنند. در گزارش جایزه زنده و مرده میرزا تعیین شده بود. او نوشت که من قزاقها را احضار کردم که میرزا را قدم به قدم تعقیب کنند.
بعد گائوک یخ میزند، میرزا سعی میکند که او را کمک کند و کشانکشان به طرف یکی از دهات میبرد، اهالی ده که میرزا را میبینند، مردهای ده او را به مسجد میبرند. لباسهایش را درمیآورند تا بدنش را گرم کنند. اهالی میگویند که میرزا دستهایش را تکان میدهد و پلک میزند، در همان زمان قزاقها میرسند و سرش را میبرند.
در حالی که میرزا زنده بود، نه مرده و یا یخزده. بعد جالب اینجاست که خود این فرمانده میگوید من دستور دادم همه شایع کنید که میرزا یخ زده است. از آن تاریخ هر کتابی را باز کنید میگویند میرزا یخ زده است، در حالی که چنین نبود. سرش را به رشت میآورند تا اهالی ببینند که میرزا کشته شد.
بعد همان فرمانده میگوید من به حضرت اشرف نوشتم که با این سر چهکار کنیم؟ دفنش کنیم؟ حضرت اشرف هم میگوید بفرستید تهران. او میگوید من که فرمانده بودم، خالوقربان را خواستم و گفتم تو یک امکان شرفیابی داری. فلان سرهنگ و سرگرد را خواستم، سر را در جعبهای گذاشتیم و به تهران فرستادیم.
به هرحال سر را به تهران میبرند و بهاصطلاح زیرپای حضرت اشرف میاندازند و بعد در حسنآباد دفن میکنند، در حالی که پیکرش در اطراف روستا مانده بود. بعد شبانه یک عده از دوستان قدیمی میرزا با لباسهای گورکنی آن سر را بر میدارند و به رشت میبرند و در سلیمانداراب دفن میکنند تا اینکه بعد از شهریور1320، دوستانش پیکرش را به رشت میآورند و کنار سرش دفن میکنند.به قول یکی از دوستانش، بعد از 20سال تن رنجور به سر پر شور ملحق شد.
- بعد از میرزا، نهضت هم به پایان رسید، اما همانگونه که عرض کردم هر نهضتی تبعاتی دارد و با توجه علاقهای که بین مردم ایجاد میشود انتظار این است که به زودی فراموش نشود، بفرمایید که نهضت بعد از میرزا چه وضعیتی از نظر اقتصادی و اجتماعی چه نقشی ایفا کرد؟
نهضت در کل یک نهضت دهقانی بود و در عین حال مربوط به محرومین شهر. در دهات اصلاحات انجام گرفت، مثلا مدارسی تأسیس کردند. بخشهای فرهنگی و بهداشتی باز کردند. سعی کردند در مناطقی که نفوذ داشتند حتی از نظر مسکن روستاییان را کمک کنند. اما در شهر محرومین شهری طرفدارش بودند.
حتی گزارشهای شهربانی هست که فلان دواتگر و یا کارگر کارخانه سعی کرده که برای نهضت و میرزا اسلحه فراهم کند که شهربانی آنها را دستگیر میکند. ولی در شهر تجار رشت با نهضت همکاری نمیکردند.
تجار رشت اول امیدوار بودند که اتحاد اسلام بیاید که از طریق انزلی با قفقاز رابطه برقرار کنند و کسبوکار آنها بهترشود، ولی وقتی که دیدند انگلیسیها مخالف هستند و میرزا هم از عدالت و حق مردم حرف میزند، تجار رشت آن کمکهای اولیه را هم نکردند و به مخالفت با نهضت پرداختند و به همین دلیل سعی کردند که با دولت مرکزی تماس بگیرند. اساساً بین دوره اول نهضت با دوره دوم نهضت فرق اساسی وجود دارد.
در دوره اول تجار کمک میکردند، اما وقتی که دیدند پای کارگر، زحمتکش و روستاییان به موازات آن اصل حکومت مردم به میان آمده، از نهضت فاصله گرفتند. ولی در تمام نقاطی که تحت نفوذ جنگل بود، چه به طور موقت و چه به طور وسیع، در جهت منافع دهقانان اصلاحات انجام میگرفت.
- بعد از شهادت میرزا، نهضت آن تداوم معنوی را توانست در بین مردم حفظ کند؟
در ایران و در همه جهان هیچ نهضتی از صفر شروع نمیشود، هیچ نهضتی بدون سابقه نیست.
- منطقا نهضتها به صفر هم ختم نمیشوند، یا کاملا نابود نمیشوند، بلکه در برههای از تاریخ عدهای به طرفداری از اندیشه فلان نهضت به صور و شکلهای گوناگون عمل میکنند.
بله، همینطور است؛ هیچ نهضتی به صفر ختم نمیشود. اگر به تاریخ ایران مراجعه شود و بهدرستی هم ریشهیابی شود، چه بسا نهضتهایی که امروز در ایران شکل میگیرند، احتمال دارد که به دوران ساسانیان و یا به دوران مقاومتها برگردند که به اشکال مختلف و با بیانهای مختلف متبلور میشوند و همینطور در آینده هم ادامه مییابند.
نهضت جنگل هم از صفر شروع نشد که به صفر ختم شود؛ اگر خیلیخیلی بخواهیم خلاصهاش کنیم، دنباله مشروطه بود. چرا؟ برای آنکه در نهضت مشروطه صحبت این شد که میخواهیم عدالت را پیاده کنیم. وقتی که مشروطه شروع شد در خیلی از شهرها اهالی به خانه حاکم رفتند و تختهشلاقهایشان را آتش زدند که دیگر تختهشلاق نخواهند خورد. دیگر پسر حاکم نمیتواند هر جایی که خواست وارد شود.
نامههایی هست که عدهای از ملاکان بزرگ در زمان مشروطه به مجلس نامه نوشتند که آقایان این دهاتیها دیگر مثل دیروز نیستند که ما هر بلایی بخواهیم سرشان بیاوریم، میگویند که مشروطه شده است و مالیات هم نمیدهیم، اما از دولت مرکزی نیرو فرستادند و آنها را سرکوب کردند، یعنی مشروطه سرکوب شد. بنابراین اگر بخواهیم عقبه تاریخ ایران را کنار بگذاریم، ولی نهضت عدالتخواهانه لااقل در همین مشروطه وجود داشت، که سرکوب وابتر شد.
خود میرزا در جوانی جزو مجاهدین بود و راه افتاده بود که به تهران بیاید و به ستارخان کمک کند. بنابر این اوایل زندگی میرزا تحت تأثیر جریان اجتماعی و ایدئولوژی مشروطه شروع شد. او یک مجاهد مشروطه بود؛ ولی وقتی دید بختیاریها و قدرتمندان دوباره وزیر و وکیل شدند و سلطنت جای خودش ماند و از مشروطه چیزی باقی نماند، حاضر به معامله نشد، شغل نگرفت و با سیستم همکاری نکرد، به همین جهت با آزادیخواهان در رابطه بود، وقتی آزادیخواهان تهران خواستند در استانهای مختلف نیرو بفرستند و مراکز جدید ایجاد کنند، کسی که به رشت میرود میرزاست.
چون میرزا قبلا آنجا فعالیت سیاسی میکرد، حق ورود به رشت را نداشت. کنسول روس غدغن کرده بود که میرزا و چند تن دیگر از مخالفان وارد رشت بشوند. البته میرزا مخفیانه وارد رشت میشود. و پیش چند تن از ثروتمندان و زمینداران که بهاصطلاح آزادیخواه بودند، میرود و از آنها میخواهد که اجازه بدهند در دهات و یا زمین آنها اولین کانونهای چریکی شکل بگیرد، اما آنها مخالفت میکنند.
بعد میرزا با چند تن از دوستان خود صحبت میکند که بعداً 7نفر میشوند. بعد به طرف تولم میروند و از آنجا شروع به فعالیت میکنند و سعی دارند که جلوی اجحافها را بگیرند. بعد تعداد آنها از 7 به 17نفر و سپس به 70نفر افزایش پیدا میکند. دهاتیها وقتی میبینند نیروهای میرزا دارند برای آنها فعالیت میکنند، آنها هم به نیروهای میرزا پناه میدهند. به این ترتیب نهضت توسعه پیدا میکند، یعنی هم محبوبیت آنها و هم صداقتشان باعث توسعه میشود.
بعد به این ترتیب تعداد آنها به 2-3هزار تن میرسد و از استانهای دیگر هم به نهضت ملحق میشوند. میرزا در ابتدای نهضت به همان حرفی اعتقاد داشت که در روز آخر معتقد بود. او میگفت که من مسلمانم، ولی عقیدهام برای خودم هستم. او با کسانی که در راه آزادی و استقلال ایران مبارزه میکردند، همکاری میکرد.
با خالوقربان همکاری میکرد، با احساناللهخان و یا حیدرخان همکاری میکرد، چون آنها از لحاظ اعتقادی با میرزا تفاوت داشتند، اما میرزا میگفت چون هدف یکی است باید با آنها همکاری کرد.
- خوب حالا که بحث حیدرخان به میان آمد، بفرمایید جدایی میرزا با حیدرخان علتش چی بود، اختلاف دیدگاه باعث این جدایی شد، یا مسائلی دیگری در بین بود؟
واقعیت این است که داستان حیدرخان هنوز مشخص نیست. حیدرخان از کسانی بود که در آذربایجان در فعالیتهای مشروطهخواهی شرکت داشت. بعد هم که به اروپا رفت. وقتی که انقلاب روسیه شکل میگیرد او از دوستان نزدیک لنین وحزب بلشویک بود. حتی نقل میکنند که استالین در دوره جوانیاش یک بار به همراه حیدرخان به انزلی آمد.
یکی از مراکز فعالیت بلشویکها قفقاز و شهر باکو یا بادکوبه بود که کمتر در بارهاش صحبت میشود؛ پترزبورگ و مسکو نبود، بلکه باکو بود. اکثر رهبران بلشویکها از ایالتهای شرقی روسیه بودند. وقتی که مشروطه در ایران شروع میشود، این موضوع در کمینترن اول مطرح میشود. یک هیئت نمایندگی از ایران به کمینترن رفت.
آنجا بحث بر سر این بود که در ایران هم حکومت کمونیستی باید ایجاد شود که میرزا میگفت نه، درایران چنین چیزی ممکن نیست. اینجا ساختمان جامعه و اعتقادات مردمش چیز دیگری است. فردی به نام سلطانزاده درکمینترن بود که با میرزا مخالفت میکرد. اما آنجا قرار شد که حیدرخان به ایران بیاید و ببیند که با میرزا چهکار میتواند میکند، وقتی که آمد، سعی کرد گروههایی تشکیل دهد که همکاریهایی بین آنها باشد.
ولی چیزی که کمتر در این زمان از آن صحبت میشود، رابطه دولت شوروی با دولت انگلستان بود. دولت شوروی وقتی تشکیل شد، لنین میگفت سوسیالیسم یعنی الکتریسته، یعنی راهآهن.
منظورش این بود که کشورمان باید صنعتی شود تا پیشرفت کنیم. آن موقع بعد از جنگ جهانی اول انگلستان تنها قدرت حاکم اروپا بود. دولت روسیه و شخص لنین سعی میکند با رهبران انگلیس مانند لوید جرج تماس بگیرد که شما به ما لکوموتیو بدهید، مهندسانتان را به کشور ما بفرستید که ما بتوانیم کشورمان را صنعتی کنیم.
لوید جرج در جواب آنها میگوید اگر شما در ایران و هند علیه ما فعالیت کنید، پارلمان انگلیس قبول نمیکند که ما برای شما نیروهای فنی و امکانات بفرستیم. شما در ایران و هند با ما کنار بیایید، بعد ما لایحهای را به مجلس میبریم که به شما کمک مالی و فنی بکنیم. نماینده روسیه به لندن میرود و سازش انجام میگیرد.
آخر سر هم انگلستان به آنها میگوید که باید نهضت جنگل سرکوب شود. معامله انجام میشود و بعد حزب کمونیست علیه میرزا کودتا میکند. حیدرخان وقتی که به ایران میآید در چنین بحرانی قرار میگیرد. در همین زمان بود که دولت وقت ایران به صلاحدید انگلیس با روسیه کنار میآید.
قرارداد بسته میشود و حیدرخان که قرار بود با دولت مرکزی مبارزه کند، وقتی میبیند که کمونیستهای شوروی با دولت کنار آمدهاند، از آنها جدا میشود. حتی مدارکی هست که روسها میخواستند حیدرخان را ترور کنند، که او به همین دلیل به جنگلیها پناه میبرد. جنگلیها هم از او محافظت میکنند تا روسها او را نکشند.
بعد از انعقاد قراردادهای دولت ایران، انگلیس و روسیه، میرزا کوچک و حیدرخان تصمیم میگیرند که به تهران بروند و حکومت جمهوری برپا کنند. به هر حال، حیدرخان در آخرهای عمرش از روسها جدا میشود و بعد هم در یک مرگ مشکوک از بین میرود. هنوز هم روشن نیست که او چگونه مرده است.
متأسفانه پروندههای روزهای آخر زندگی حیدرخان مشخص نیست. خیلی از اسناد هنوز در ایران هست که خوانده نشد و حتی شنیدهایم که بسیاری از اسناد در باره میرزا در گونیهایی در تهران هست که متأسفانه اجازه نداریم آنها را ببینیم.
- نهضت یک تفکری را ایجاد کرد و تأثیری روی جامعه در وضع موجودش گذاشت، با توجه به علاقه و عشقی که مردم گیلان هنوز به مردان نهضت دارند، آیا فکر میکنید که تأثیر فکری نهضت در زمان خودش تمام شد؟
-اثری که نهضت جنگل در تاریخ ایران گذاشت، روحیه مقاومت بود. روحیه عدم تسلیم در مقابل مطامع و انحرافات بود. درسی که نهضت جنگل به مردم ایران داد و دنبالهاش ادامه پیدا کرد، بعد از شهریور20، این بود که میشود تسلیم خارجیها نشد و از منافع مردم دفاع کرد. یعنی یک قدرت اخلاقی و اتکا به نفس را در تاریخ ایران ابداع کرد.
اگر خداینکرده میرزا خیانت میکرد و یا خودش را میفروخت، یک نوع بحران اخلاقی را در جامعه ایران تشدید میکرد. ولی خوشبختانه با مقاومتی که میرزا و دیگر سران جنگل کردند و کسانی که تسلیم زور و زر نشدهاند، مثل ابراهیم فخرایی -منشی میرزا کوچکخان- این نهضت تا آخرین لحظه پاک پاک ماند.
الآن در رشت در خانه میرزا نوجوانها وجوانهایی که میآیند، درس اخلاق، شهامت، پاکی و وطنپرستی میگیرند. ایرانیت و اسلامیت به معنای واقعیاش را فرا میگیرند. مردان نهضت گرچه بیشترشان شهید شدند، اما اثر نهضت در جامعه باقی ماند. اگر نهضت جنگل نبود، ملی شدن صنعت نفت هم نبود، اگر 30تیر نبود، 15خرداد هم نبود، 22بهمن هم نبود. اینها به هم مربوط است، چون نسل منتقل میکند.
این تحولات یک نوع تأثیر تاریخی دارند. نهضت جنگل یکی از نقاط اوج تاریخ ایران است و بخصوص فسادناپذیر بودن رهبرانش که توانست این نهضت را پاک نگهدارد. میرزا به عنوان یک نمونه فردی در تاریخ ایران درس شهامت و اخلاق داده است. اگر میرزا هر چه بیشتر شناخته شود، این اثر بیشتر میشود.
- آقای دکتر، چیزهایی که در باره میرزا و نهضت جنگل نوشته شده، به نظر شما توانسته میرزا را آنچنان که بود تصویر کند؟
متأسفانه نه. نه فقط در مورد میرزا بلکه ما اگر حقیقت را بخواهیم بگوییم اینکه تاریخ معاصر را هم خوب نمیشناسیم. اطلاعات جامعه ما از تاریخ معاصر و گذشته کلی است. گاهی نامربوط و خیلی هم کم است. ما ستارخان را نمیشناسیم، میرزا کوچک را نمیشناسیم، فرخی یزدی، رئیسعلی دلواری و شیخ محمد خیابانی را نمیشناسیم.
مبارزانی که در همدان با انگلیسیها مخالفت کردند، آنها را نمیشناسیم. نکات ناآشنا متأسفانه فوقالعاده زیاد است، باید رویش کار کرد؛ کار سیستماتیک و نظاممند نشده، اگر هم کاری شد، بسیار پراکنده و جسته و گریخته است.
- نهضت جنگل با توجه به گسترهاش، منطقا باید آوازهاش از ایران بیرون میرفت، اما آنگونه که بعضی از حرکتهای انقلابی مانند فعالیتهای چهگوارا که در آمریکای لاتین رخ داده و جهانی شد، نهضت جنگل نتوانست به آن گستره دست یابد. نهضت میرزا چندان که باید شناخته شده نیست و بدتر اینکه این نهضت را فقط به شکل فریز شده به گیلان خلاصه کردند، در حالی که براساس فرمایش شما چنین نیست، چرا این اتفاق افتاد؟
یک مقدار کمکاری خود ماست که متأسفانه چشم ما بیشتر به همسایه است. در این مورد کمکاری وحشتناک رخ داده و هنوز هم ادامه دارد. خیلی از کسانی که به چهگوارا احترام میگذارند، شاید اصلا ندانند که اعتقاداتش چی بود، مسیحی بود، کاتولیک و یا مارکسیست بود، بلکه به این دلیل به او احترام میگذارند که صادقانه با سیاستهای استعماری آمریکا جنگید و از همه خواستههای خود گذشت.
مردم به آن اخلاق و آن مقاومت احترام میگذارند. اما وقتی که ما در ایران شخصیت برجستهای مثل میرزا داریم متأسفانه به او تکیه نمیکنیم و او را به جهان معرفی نمیکنیم و بدتر اینکه او را به گیلان خلاصه میکنیم. به هر حال برای شناخت میرزا باید خیلی کار کرد، مسئولان استانی و کشوری نیاز است که میرزا را بهتر بشناسند تا دیگران هم او را بشناسند.
همشهری استانها